به نام خدا سلام.من امروزهم مثل همیشه ازخواب بیدارشدم خواهرم چون من رادوست دارد بامن ازخواب بلندمی شود.دست وصورتم راآب می زنم.مادرم به من می گه برو مشقات بنویس.بعد می رود صبحانه ی خواهرم را می دهد.راستش چند روز بعدازعیدخیلی بامن بد رفتاری کرد.من هم به این حرف ها گوش ندادم ورفتم باخواهرم صبحانه خوردم.بعدازصبحانه رفتم سئوال هارانوشتم.کم کم ظهرشدومن نمازم را خواندم.جای همتون خیلی خالی بو د یک دل سیر جگر خوردیم.بعدچرتکه هام را نوشتم.مابه کارخانه ی بستنی رفتیم دانشمند...
برچسب : نویسنده : tt1389 بازدید : 32
برچسب : نویسنده : tt1389 بازدید : 82
برچسب : نویسنده : tt1389 بازدید : 82